اعتراف تلخ مهران مدیری: از مهران مدیری بودن خستهام!

در یکی از شخصیترین و تأثیرگذارترین دلنوشتههایی که تاکنون از سوی مهران مدیری منتشر شده، این هنرمند نامآشنا در ساعت ۳ بامداد جمعه ۶ آبان، یادداشتی عاطفی در صفحه اینستاگرام خود به اشتراک گذاشت که احساسات بسیاری از مخاطبانش را تحت تأثیر قرار داد.
مدیری در ابتدای یادداشت خود تأکید میکند که این نوشته نه به منظور دفاع از خود، بلکه صرفاً یک دلنوشته غمبار و آکنده از بهت و اندوه است. او خطاب به مردمی که بیش از سه دهه از آثارش لذت بردهاند و با طنز تلخ او خندیده و اندیشیدهاند، مینویسد:
«برای مردمم مینویسم، مردمی که بیش از سی سال برایشان شاید مهمترین و قطعاً پربینندهترین سریالهای طنز اجتماعی ایران را ساختهام. لذت بردهام، رنج هم کشیدهام.»
او با لحنی متأثر، از هجمههایی میگوید که از سوی افرادی ناشناس متوجه او شده است:
«در حیرتم از این حجم از نفرت و خصومت... از سناریوهایی عجیب که نه از سوی مردم، بلکه از آدمهایی ناشناس بیرون میآید؛ کسانی که نه دیدهامشان، نه حتی صدایشان را شنیدهام.»
مدیری سپس به برخی از شایعات اخیر درباره خود اشاره میکند، از جمله ادعای مربوط به چک ۳۰ میلیاردی و سفر ششروزه به دبی. او توضیح میدهد:
«از شایعهی ناپسند چک ۳۰ میلیاردی شروع شد، با ماجرای سفر ششروزه به دبی ادامه پیدا کرد، در حالیکه آن روزها در وین بودم... و این نمایشنامه با صحنهای خیالی از تعقیب و گریز روی قایقهای تندرو به پایان رسید.»
او این حجم از تخریب و بیاخلاقی را نشانهای از بیرحمی رسانهای میداند و با لحنی گزنده میپرسد:
«اگر از من بیزارید، به هر دلیلی که باشد، محترم است؛ چرا که ریشه در تفکرتان دارد. اما این سطح از بیانصافی در هیچ واژهنامهای معنا ندارد.»
آنچه برای مدیری از همه دردناکتر است، نه اتهامها و دروغها، بلکه سکوت کسانیست که سالها با او بودهاند:
«اما چیزی که بیشتر از همه دلگیرم میکند، سکوت است. سکوت کسانی که مرا سالهاست میشناسند و در این روزها هیچ نگفتند.»
او از روزهای اخیر به عنوان ایامی یاد میکند که همچون ده سال بر او گذشتهاند و تنها محبت خانواده، دوستان وفادار، صفحات هواداری و مردم کوچه و خیابان، اندکی از این تلخی را برایش قابل تحمل کردهاند.
در بخشی از یادداشت، مدیری اذعان میکند:
«شاید در این روزهای تلخ کشور، حرف زدن از خود خودخواهی باشد. درست میگویید. اما این حرفها از سر خستگی و دلشکستگی بود.»
او سپس با جملهای تأملبرانگیز، احساسش را چنین خلاصه میکند:
«دیروز دوستی از من پرسید خستهای؟ گفتم بله. گفت از مردم؟ گفتم هرگز. گفت از کی؟ گفتم از خودم... من از مهران مدیری بودن خستهام.»
در پایان نیز با جملهای کوتاه اما سنگین، دلنوشتهاش را به پایان میرساند:
خدانگهدار.
