از سینما تا ادبیات؛ شبنم مقدمی این بار روی جلد یک کتاب!

انتشار تصویری از شبنم مقدمی روی جلد یک کتاب با جملهای بسیار تأملبرانگیز، بار دیگر نام این بازیگر توانا و متفاوت را به یکی از موضوعات داغ شبکههای اجتماعی تبدیل کرد. شبنم مقدمی که همیشه بهخاطر بازیهای عمیق، نگاه انسانی و دغدغهمندش شناخته شده، اینبار با یک حضور غیرمنتظره و متفاوت، وارد دنیای کتاب و کلمات شده است.روی جلد این کتاب، تصویر شبنم مقدمی با حالتی تفکرآلود دیده میشود، در حالی که جملهای جسورانه و پرمفهوم کنارش نوشته شده:«قاتلهایی که ظاهرشون شبیه قاتلها نیست…» این جمله، که انگار مستقیماً از دل یک روایت روانشناختی یا جنایی بیرون آمده، با نگاهی به عمق ذهن انسان، مرزهای ظاهرسازی و واقعیت را زیر سوال میبرد؛ و دقیقاً همین ترکیب تصویر و کلام است که حضور شبنم مقدمی را خاصتر از همیشه جلوه میدهد.شبنم مقدمی در این پروژه نه به عنوان بازیگر، بلکه به عنوان یک چهره فرهنگی و انسانی ظاهر شده است؛ کسی که مخاطب را به فکر وامیدارد، نه صرفاً به تماشا. بسیاری از دنبالکنندگان ادبیات و سینما این اتفاق را تلفیق هنرمندانهای از هنر تصویر، بازیگری و فلسفه کلام میدانند. شبنم مقدمی همیشه نشان داده که فراتر از کلیشهها فکر میکند و حالا با این تصویر، بار دیگر نشان داد که دغدغهاش فقط صحنه یا پرده سینما نیست، بلکه عمیقتر به انسان و ذهن و لایههای درونی جامعه نگاه میکند.واکنشها به این جلد کتاب با حضور شبنم مقدمی در فضای مجازی بسیار جالب بود. برخی کاربران این حرکت را «بینظیر»، «جسورانه» و «فراتر از کلیشههای همیشگی چهرهها» دانستند. حتی عدهای نوشتند که با این تصویر و جمله، انگیزه پیدا کردند کتاب را بخوانند، صرفاً چون شبنم مقدمی چهره روی جلد آن بود!بهنظر میرسد شبنم مقدمی با این حرکت فرهنگی، مرز تازهای بین سینما، ادبیات و تفکر اجتماعی گشوده است. او حالا نه فقط یک بازیگر تحسینشده، بلکه چهرهای فرهنگیست که توانسته توجهها را از صحنه سینما به صفحات کتاب هم جلب کند.
شبنم مقدمی متولد 3 فروردین 1351 در تهران ، بازیگر سینما و تلویزیون است فارغ التحصیل رشته ادبیات فارسی در مقطع کارشناسی می باشد که چند ترمی پرستاری خوانده و حالا عاشق شعر و رمان بوده و همسرش هم بازیگر است
شبنم مقدمی در پستش نوشت: کشتن ِیه آدم لزوماً همیشه چاقو فرو کردن در قلب و گلوله خالی کردن تو مغز اون آدم نیست...گاهی جراحت و دردی که کلام ِناروا و ناحق و زهرآگین به دل ِ آدما وارد می کنه به مراتب می تونه کاری تر از زخم ِخون آلود ِ کارد ِسلاخی باشه ...تیر های نفرت و کینه و حسد و حسرت وقتی بی مهابا و پرقدرت دل و جون ِ آدما رو نشونه می رن حتما و حتما ً هزار بار کاری تر از هرجور گلوله ی گرم و کشنده ای ان...جالب اینه که همه مون اینارو می دونیم...یعنی اصلا مگه می شه که ندونیم؟! اما بی تفاوتیم بهش...با همه ی اهمیتش بی تفاوتیم بهش! کاش حواس مون باشه...کاش به سنگ ِ عقده و کینه دل ِ آدما رو نشکنیم...مگه آدم اصلا چنین اجازه ای داره؟! مگه ما کی ایم؟! قاتل هایی که ظاهرشون شبیه قاتل ها نیست و با یه لبخند مزورانه ی پت و پهن روی صورت یه قداره ی بزرگ توی آستین شون قایم کردن؟! اگه اینجوریه...وای! چه ترسناکیم!
